یکشنبه ۲۴ اسفند ۹۳ | ۱۱:۳۸ ۱۷ بازديد
تو كمان كشيده و در كمين...
چه شود به چهرهٔ زرد من نظري براي خـــــــــــدا كني
كه اگر كني همه درد من به يكي نظــــــــــاره دوا كني
تو شهي و كشور جان تو را ، تو مهي و جان جهان تو را
ز ره كرم چه زيان تو را ، كه نظر به حال گـــــــــــــدا كني
ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عـــــنايت و اين كــــــــرم
همه از تو خوش بود اي صنم، چه جفا كني چه وفا كني
همه جا كشي مي لاله گون ز ايـــــاغ مدعــــــــيان دون
شكني پيالهٔ ما كه خون به دل شكـــــــــــستهٔ ما كـني
تو كمان كشيده و در كمين، كه زني به تيرم و من غمين
همهٔ غمم بود از همـين، كه خدا نكــــــــرده خــــطا كني
تو كه هاتف از برش اين زمان، روي از ملامت بيـــــــكران
قدمي نرفته ز كـــــــوي وي، نظر از چه سوي قـــفا كني
از : هاتف اصفهاني