وبلاگ

وبلاگ

كيك مادربزرگ

۱۵ بازديد

              كيك مادربزرگ

پسر كوچكي براي مادر بزرگش توضيح مي‌داد كه چگونه همه چيز ايراد دارد ... مدرسه، خانواده، دوستان و غيره.
مادر بزرگ كه مشغول پختن كيك بود، از پسر كوچولو پرسيد كه كيك دوست داري؟ و پسر كوچولو پاسخ داد: البته كه دوست دارم.
ـ روغن چه طور؟
ـ نه!
ـ و حالا دو تا تخم مرغ.
ـ نه مادر بزرگ!
ـ آرد چي؟ از آرد خوشت مي‌آيد؟ جوش شيرين چه طور؟
ـ نه مادر بزرگ! حالم از همه‌شان به هم مي خورد.
ـ بله، همه اين چيزها به تنهايي بد به نظر مي‌رسند، اما وقتي به درستي با هم مخلوط شوند، يك كيك خوشمزه درست مي‌شود.
خداوند هم به همين ترتيب عمل مي‌كند. خيلي از اوقات تعجب مي‌كنيم كه چرا خداوند بايد بگذارد ما چنين دوران سختي را بگذرانيمِ؛ اما او مي‌داند كه وقتي همه اين سختي‌‌ها را به درستي در كنار هم قرار دهد، نتيجه هميشه خوب است. ما تنها بايد به او اعتماد كنيم. در نهايت همه اين پيش آمدها با هم به يك نتيجه فوق العاده مي‌رسند.

منبع:http://from-me-4-my-love.blogfa.com/



خود را بساز تا....

۱۵ بازديد

      خود را بساز تا دنيا را بسازي

 پدري در حال روزنامه خواندن بود . اما پسر كوچكش مدام مزاحمش مي شد . حوصله پدر سر رفت و صفحه‌اي از روزنامه را كه نقشه  جهان را نمايش مي‌داد ،جدا و قطعه قطعه كرد و به پسرش داد .

پدر به فرزندش گفت : « بيا ! كاري برايت دارم . يك نقشه  دنيا به تو مي‌دهم ، ببينم مي‌تواني آن را دقيقاً همان طور كه هست بچيني؟»

پدر دوباره سراغ روزنامه اش رفت . مي‌دانست پسرش تمام روز گرفتار اين كار است . اما يك ربع ساعت بعد ، پسرك با نقشه  كامل برگشت !!! پدر با عصبانيت و تعجب پرسيد : « مادرت به تو جغرافي ياد داده؟ »

پسر جواب داد : «جغرافي ديگر چيست؟ پشت اين صفحه تصويري از يك آدم بود . وقتي توانستم آن آدم را دوباره بسازم، دنيا را هم دوباره ساختم.»

اگر هر كس بتواند خودش را درست كند , دنيا را درست كرده است!!

***************************************************

  امشب يكي از شب هاي قدر است. اين ماه، ماه خودسازي و شب قدر شب احياي روح هاي مرده و روان هاي افسرده است.

  براي پست امروز تفالي زدم از فالنامه حافظ ( در حاشيه وبلاگ حكايات حكيمانه) ، اين غزل آمد. دريغم آمد شما آن را نخوانيد:



علت دروغ گفتن هيزم شكن

۱۶ بازديد

علت دروغ گفتن مردها

روزي، هيزم شكني مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود ، تبرش افتاد تو رودخونه .
وقتي در حال گريه كردن بود ،يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي كني؟
هيزم شكن گفت كه تبرم توي رودخونه افتاده. فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت گفت: " آيا اين تبر توست؟" هيزم شكن جواب داد: " نه .
فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين تبر توست؟ دوباره، هيزم شكن جواب داد : نه .
فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد: آيا اين تبر توست؟
جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هيزم شكن خوشحال روانه خونه شد .
يه روز وقتي داشت با زنش كنار رودخونه راه مي رفت زنش افتاد توي آب. 
هيزم شكن داشت گريه مي كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسيد كه :چرا گريه مي كني؟
هيزم شكن گفت: اوه فرشته، زنم افتاده توي آب  . فرشته رفت زير آب و با جنيفر لوپز برگشت و پرسيد : زنت اينه؟
هيزم شكن فرياد زد:  " آره "
فرشته عصباني شد و گفت: " تو تقلب كردي، اين نامرديه ! 
هيزم شكن جواب داد :

   اوه، فرشته من ! منو ببخش. سوء تفاهم شده. مي دووني، اگه به جنيفر لوپز " نه" مي گفتم ، تو مي رفتي و با كاترين زتاجونز مي اومدي. و باز هم اگه به كاترين زتاجونز "نه" مي گفتم ، تو مي رفتي و با زن خودم مي اومدي و من هم مي گفتم : آره . اون وقت تو هر سه تا رو به من مي دادي ؛ اما فرشته، من يه آدم فقيرم و توانايي نگه داري سه تا زن رو ندارم، و به همين دليل بود كه دروغ گفتم!!



خواب مرگ

۱۴ بازديد
مي دانيد كه جنين ۷۵ درصد وقت خود را -در رحم- در خواب سپري مي كند و خوب است بدانيد كه جنين از هفته  هفدهم در رحم مادر مي تواند خواب ببيند.

دو جنين دوقلو با هم درد دل مي كردند و با هم گفتگوي آن ها را گوش كنيم:

- خواب بدي ديدم.
- چي ؟؟؟
- خواب ديدم هر دو مي ميريم.
- يعني چي؟ خدا نكنه.
- يعني از اين دنيا مي رويم و همه چيز تمام مي شود.
- واي يعني ديگه در مايع آمنيوتيك شناور نيستيم؟
- درست حدس زدي . در هوا خفه مي شيم!  فكرش و بكن هوا !
- اي واي من از مرگ مي ترسم. ديگه چي ديدي؟
- اين قسمتش هم ترسناكه! در خواب ديدم كه همين بند نافم را يك آدم خطرناك با قيچي بريد و تازه مادر بي محبت و بي وفاي ما هم بعدا ازش تشكر هم مي كنه... مي ميريم غريبانه و بي غمخوار.
- من هم يادم اومد يك بار خواب ديده بودم كه بعد از مرگ مجبورمون مي كنند با همين دهان بايد حرف بزنيم و بايد با همين دهان غذا بخوريم .

 (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ.../ سوره يس ، ۵۶ )
- پس تو هم اينا رو ديدي ! مرگ خيلي ترسناكه خيلي... اما مي دوني ؟ قبل از اين كه با دهنمون چيزي بخوريم ، چي مي شه؟
- نه؟
- مي زننمون!
- اِ ؟! راست مي گي؟ چرا؟!
- [با طعنه]حتما مي گن برامون لازمه  ! برامون خوبه !
- كجاش خوبه؟ اين كه بزنن خوبه؟... حالا كي مي زنه؟
- همون آدم خطرناكه كه بند نافمون رو قيچي مي كنه! همون!
- و ...
ادامه

اما جنين ها نمي دانند كه تمام شدن زندگي جنيني مرگ تلخ و رنج آوري نيست ؛ بلكه يك تولد است و پنجره اي روبه كمال.
زياد شنيده ايد كه مرگ و تولد دو روي يك سكه هستند و هميشه مرگ مقدم بر حيات است در سوره  مُلك هم مي خوانيم:

خَلَقَ الموتَ و الحياة...

مرگ هم مقدم ذكر شده و هم مصرّح است كه مرگ يك امر وجودي است؛ نه يك امر عدَمي ، پس مرگ شر نيست.

از جــمادي مـــردم و نامــــــي شدم
 وز نما مــردم به حـــيوان ســــــر زدم
مُـردم از حيوانــي و آدم شـــــــــــــدم 
پس چه ترسم كِي ز مردن كم شدم
بار ديگر هم بميرم از بشـــــــــــــــــــر
 تا برآرم از ملايك بال و پـــــــــــــــــــــر
بار ديگر از ملك پران شــــــــــــــــــــوم 
آنچه اندر وَهم نايد آن شـــــــــــــــــوم
پس عدم گردم عدم چون ارغـــــــــنون
 گويدم انا اليــــــــــه راجــــــــــــــــــعون


مگر طبيب مهربان [همان آدم خطرناك از منظر جنين] چه مي كند؟ جز اين كه جنين را از دنيايي كوچك جدا مي كند؟ دنيايي كه در فكر او همه چيز است و پاك و تميز ، ولي در واقع كوچك است و محدود و ... ،
جنين با يك طناب متوسط ۵۰ سانتي به يك سيستم وابسته و متصل است ، استقلال ندارد و... اون طناب مناسب محيط بزرگ و مسير رشد و تعالي نيست و...
پس لازمه كه جنين تلنگر بخوره ، لازمه كه طناب دلبندش رو فراموش كنه .
و به زندگي واقعي‌تر فكر كنه.
و بهتر كه نترسه!

به راستي چقدر از تصورات و نگراني هاي ما در مورد مرگ ، قبر ، برزخ و قيامت و... از اين جنس همين نگراني هاي وهم آلود و جاهلانه است؟ در حالي كه نترسيدن از مرگ نشانه دوستي با خدا و ايمان است.
(نگارش يافته توسط شهاب مرادي)



چهل رهنمود راهگشا از امام حسن مجتبي(ع)

۱۷ بازديد

 امروز پانزدهم ماه مبارك رمضان و روز ميلاد فرخنده حضرت امام حسن مجتبي (ع) است. سال گذشته در چنين روزي مقاله اي تحت عنوان «امام حسن مجتبي(ع) و چالش هاي عصر ما» نوشتم. متن آن مقاله را در لينك زير مي توانيد مطالعه فرماييد: 

http://modara.blogfa.com/post-1209.aspx

 اكنون ضمن عرض تبريك فرخنده زادروز اين پيشواي صلح و اصلاح ، چهل رهنمود ارزنده برگزيده از سخنان ايشان تقديم مي شود. اميد كه رهنمون زندگي و راهنماي پويش راه ارزندگي همه ما باشد.

چهل سخن حكمت آموز از امام حسن مجتبى‏ عليه السلام

در اين مطلب سخنان حكمت آموز امام مجتبي عليه السلام را در موضوعات مختلف ذكر مي كنيم، به اميد آن كه از اين گوهرها نهايت استفاده را در جهت كسب فضايل اخلاقي و رد رذايل اخلاقي داشته باشيم.

1- قيل له ‏عليه السلام: فما الحلم؟ قال‏عليه السلام:" كظم الغيظ و ملك ‏النفس." ( تحف ‏العقول، ص 227)

از حضرت امام حسن‏ عليه السلام پرسيده شد كه بردبارى يعنى چه؟ فرمودند: 

بردبارى عبارت است از فرو بردن خشم و اختيار نفس را داشتن .

2- قيل له ‏عليه السلام: فما الشرف؟ قال‏عليه السلام: اصطناع العشيرة؟ و حمل الجريرة. ( تحف‏العقول، ص 227)

از حضرت پرسيده شده بزرگوارى چيست؟  فرمودند: 

 احسان‏ به قبيله و تبار و تحمل خسارت و جرم آن ها.

3- قيل له ‏عليه السلام: فما المروة؟ قال‏عليه السلام: حفظ الدين، و اعزازالنفس، و لين الكنف، و تعهد الصنيعة، و اداء الحقوق، و التحبب الى الناس. 

 ( تحف‏العقول، ص 227)

از امام‏عليه السلام پرسيده شد كه جوانمردى يعنى چه؟ فرمودند: جوانمردى عبارت است از حراست دين، و عزت نفس، و با نرمش برخورد نمودن و بررسى عملكرد خويش، و پرداخت ‏حقوق و دوستى نمودن با مردم .

4- قيل له ‏عليه السلام: فما الكرم؟ قال‏عليه السلام: الابتداء بالعطية قبل ‏المسئلة و اطعام الطعام فى المحل.

از امام حسن‏عليه السلام معناى كرامت و بزرگ ‏منشى را پرسيدند؟ فرمودند: بخشش پيش از خواهش و اطعام در هنگام قحطى .

5- قال امام المجتبى‏عليه السلام: اعلموا ان الله لم يخلقكم عبثا و ليس بتارككم سدى، كتب آجالكم و قسم بينكم معائشكم‏ ليعرف كل ذى لب منزلته و ان ما قدر له و ما صرف عنه‏ فلن يصيبه. ( تحف‏العقول، ص 234)

«اى بندگان خدا»! بدانيد كه خداوند شما را بيهوده نيافريده است، و به حال خود رها ننموده، مدت عمرتان ‏را نوشته، و روزى شما را بينتان تقسيم نموده تا هر خردمندى‏ قدر و ارزش خود را بداند و بفهمد جز آنچه مقدر شده هرگز به‏ او نمى‏رسد.

6- قال الامام المجتبى‏ عليه السلام: قد كفاكم مؤونة الدنيا و فرغكم ‏لعبادته و حثكم على الشكر وافترض عليكم الذكر واوصاكم بالتقوى. ( تحف‏العقول، ص 234)

 به تحقيق خداوند روزى شما را بر عهده گرفته است، و شما را براى بندگى فراغت‏ بخشيده و به‏ شكرگزارى تشويق نموده است و نماز را بر شما واجب فرموده‏ و به پرهيزكارى توصيه فرموده است.

7- قال عليه السلام: والتقوى باب كل توبة و راس كل حكمة و شرف ‏كل عمل. بالتقوى فاز من فاز من المتقين. ( تحف‏العقول، ص 234)

 پرهيزكارى در بازگشت « به ‏سوى خدا» و سر رشته هر حكمت، و شرافت هر كار است، وهر كس از پرهيزكاران به كاميابى رسيد، به وسيله تقوا بوده ‏است.

8- قال امام المجتبى‏عليه السلام: ما تشاور قوم الا هدوا الى ‏رشدهم .

( تحف‏العقول، ص 236)

 هيچ قومى مشورت نكرد مگر اين كه به ‏ترقى و تكامل راه يافت.

9- قال‏عليه السلام: انه قال فى تفسير قوله « وقفوهم انهم‏ مسئولون‏» انه لا يجاوز قدما عبد حتى يسئل عن اربع: عن‏ شبابه فيما ابلاه و عمره فيما افناه، و عن ماله من اين جمعه، و فيما انفقه، و عن حبنا اهل البيت. ( بحارالانوار، ج 44، ص12)

امام حسن‏ عليه السلام در تفسير آيه شريفه « وقفوهم انهم ‏مسئولون‏» فرموده‏اند: به تحقيق « روز قيامت‏» هيچ بنده‏اى‏ قدم از قدم برنمى‏دارد مگر اين كه نسبت ‏به چهار چيز مورد بازجويى و پرسش قرار مى‏گيرد:

الف- از جوانى‏اش كه در چه راهى مصرف نموده است.

ب- از عمرش كه در چه كارى آن را به كار گرفته است.

ج- از ثروتش كه چگونه جمع و در چه راهى مصرف نموده است.

د- از دوستى ما اهل بيت و خاندان پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم .

10- قال‏عليه السلام: لو لم يبق لبنى امية الا عجوز درداء، لبغت دين ‏الله عوجا و هكذا قال رسول الله ‏صلى الله عليه و آله و سلم. (بحار، ج‏44، ص 43)

جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: اگر از بنى‏اميه « در روى زمين‏ احدى نماند جز پيرزن فرتوت و ناتوانى، همان يك نفر دين خدا را به ‏مسير نادرستى خواهد كشاند.

11- قال الامام المجتبى‏عليه السلام: اعمل لدنياك كانك تعيش ‏ابدا، واعمل لاخرتك كانك تموت غدا.( الحياة، ج‏4، ص 62)

 چنان براى دنيايت تلاش كن كه گويا هميشه زنده‏اى، و چنان براى آخرتت تلاش كن كه گويى فردا مرگت فرا مى‏رسد.

12- قال: كان الحسن ابن على‏عليه السلام: اذا قام الى الصلاة لبس ‏اجود ثيابه فقيل له: يابن رسول الله! لم تلبس اجود ثيابك؟! فقال‏ عليه السلام: ان الله جميل يحب الجمال فاتجمل‏ لربى و هو يقول « خذوا زينتكم عند كل مسجد» فاحب ان‏ البس اجود ثيابى. ( الحياة، ج‏5، ص 66)

راوى مى‏گويد: امام حسن‏عليه السلام زمانى كه نماز را برپا مى‏داشتند ،زيباترين لباس را مى‏پوشيدند، به حضرت عرض شد، اى پسر رسول خدا ! چرا به هنگام نماز اين گونه لباس مى‏پوشى؟ حضرت فرمودند: به تحقيق خدا زيبا است و زيبايى را دوست ‏مى‏دارد. پس خود را براى پروردگارم مى‏آرايم، چنانچه‏ مى‏فرمايد: « به هنگام نماز و حضور در مساجد لباس زيباى‏ خود را بپوشيد» ،پس دوست دارم كه بهترين لباسم را بپوشم.

13- قال‏عليه السلام: ان اكيس الكيس التقى، و احمق الحمق‏الفجور. 

(الحياة، ج‏1، ص 203)

 زيرك ترين زيرك ها فرد با تقوا است‏، و احمق‏ترين احمق ها شخص فاجر و فاسق است.

14- قال‏عليه السلام: كونوا اوعية العلم و مصابيح الهدى فان ضوءالنهار بعضه اضوء من بعضها. ( كافى، ج‏1، ص 301)

 جايگاه هاى دانش و چراغ هاى درخشان هدايت ‏باشيد؛ زيرا روشنى روز بعضى از بعضى ديگرش بيشتر است.

15- قال الحسن بن على‏عليه السلام: تاتى علماء شيعتنا القوامون ‏بضعفاء محبينا و اهل ولايتنا يوم القيامة، والانوار تستطع ‏من تيجانهم. ( محجة البيضاء، ج‏1، ص 33)

 از ميان شيعيان ما علمايى به پا مى‏خيزند كه ايستادگى افراد ضعيف از دوستان ما و آن ها كه ‏ولايت ما را پذيرا شده‏اند ،به واسطه آن ها است و از تاجى كه بر سر دارند ،نور مى‏درخشد.

16- و كان الحسن‏عليه السلام: اذا افرغ من وضوئه تغير لونه فقيل ‏له فى ذالك، فقال‏عليه السلام: حق على من اراد ان يدخل على ذى‏العرش ان يتغير لونه.

امام حسن‏عليه السلام زمانى كه وضويش پايان مى‏پذيرفت ،رنگ‏ مباركش تغيير مى‏كرد. در اين باره از حضرت پرسيده شده: ‏«چرا رنگ شما تغيير مى‏نمايد؟» فرمودند: 

كسى كه مى‏خواهد وارد بارگاه «خداي متعال‏» گردد ،سزاوار است رنگش تغييرنمايد.

17- «قال نعم: استعد لسفرك و حصل زادك قبل حلول ‏اجلك. 

 (منتهى‏الآمال، ج‏1، ص 436)

مردى از حضرت موعظه خواست، حضرت فرمودند: آماده ‏سفر آخرت ‏شو و زاد و توشه آن را پيش از رسيدن مرگ فراهم ‏كن.

18- قال امام حسن‏عليه السلام: ايها الناس انه من نصح لله و اخذ دليلا هدى للتى هى اقوم و وفقه الله للرشاد و سدده ‏للحسنى . ( تحف‏ العقول،ص‏227)

 هان اى مردم، به تحقيق كسى كه براى‏ خدا پند دهد و سخن خدا را راهنماى خود قرار دهد ،به راهى ‏پايدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد موفق سازد.

19- قال امام المجتبى‏عليه السلام: بين الحق و الباطل اربع اصابع، ما رايت ‏بعينيك فهو الحق و قد تسمع باذنيك باطلا كثيرا.( از هر معصوم چهل حديث، ص 105)

بين حق و باطل به اندازه چهار انگشت ‏فاصله است، آنچه با چشم ببينى حق است و چه بسا كه باطل‏ زيادى را با گوش بشنوى.

20- قيل له ‏عليه السلام ما الزهد؟ قال‏عليه السلام: الرغبة فى التقوى والزهادة فى الدنيا. قيل: و ما الحلم؟ قال كظم الغيظ و ملك‏النفس. قيل ما السداد؟ قال دفع المنكر بالمعروف. ( از هر معصوم چهل حديث، ص 106)

از حضرت امام حسن مجتبى‏عليه السلام پرسيده شد زهد چيست؟ فرمودند: ميل به پرهيزكارى و بى‏ميلى نسبت‏ به دنيا. باز پرسيده شد كه حلم چيست؟ فرمودند: خشم را فرو بردن و مالك خود شدن. باز پرسيده شد كه سداد چيست؟ فرمودند: بدى را به وسيله خوبى برطرف نمودن.

21- قال الحسن‏عليه السلام: لبعض ولده: يا بنى لا تواخ احدا تعرف ‏موارده و مصادره فاذا استنبطت الخبرة و رضيت العشرة‏ فاخه على اقالة العثرة و المواساة فى العسرة. ( تحف‏العقول، ص 236)

امام حسن‏عليه السلام به يكى از فرزندانشان فرمودند: 

اى پسرم ! با احدى برادرى مكن تا آن كه بدانى كجاها مى‏رود و از كجاها مى‏آيد، و چون از حالش خوب آگاه شدى و رفتارش را پسنديدى با او برادرى كن. به شرط اين كه رفتارت بر اساس ‏چشم پوشى از لغزش و همراهى در سختى باشد.

22- قال امام حسن‏عليه السلام: ان ابصر الابصار ما نفذ فى الخيرمذهبه و اسمع الاسماع ما وعى التذكير و انتفع به اسلم‏القلوب ما طهر من الشبهات.

(از هر معصوم چهل حديث، ص 111)

 همانا بيناترين چشم‏ها آن است كه در طريق خير نفوذ كند، و شنواترين گوش‏ها آن است كه پذيرنده‏تر باشد و سالم‏ترين دل ها آن است كه از شبهه پاك باشد.

23- قال عليه السلام: لا يغش العاقل من استنصحه. ( تحف‏العقول، ص 239)

: خردمند كسى است كه وقتى از او پند خواستند ،خيانت نكند.

24- قال‏عليه السلام: اذا لقى احدكم اخاه فليقبل موضع النور من‏ جبهته. 

  ( تحف‏العقول، ص 239)

 هر گاه يكى از شما برادر خود را ملاقات كند، بايد كه جايگاه نور از پيشانى او را ببوسد.

25- قال امام المجتبى‏عليه السلام: هلاك الناس فى ثلاث: الكبر،الحرص، الحسد. الكبر به هلاك الدين و به لعن ابليس. الحرص عدو النفس و به اخرج آدم من الجنة. الحسد رائدالسوء و به قتل قابيل هابيل.( از هر معصوم چهل حديث، ص 113)

نابودى مردم در سه چيز است: 1- بزرگ نمايى  2- افزون‏ خواهى بسيار  3- حسد و رشك بردن.

بزرگ‏ نمايى كه به وسيله آن دين نابود مى‏گردد و به واسطه آن‏ شيطان ملعون رانده درگاه خدا شد و حرص كه به خاطر آن آدم ‏از بهشت ‏خارج شد، و رشك كه سررشته همه بدى است و به‏ واسطه آن قابيل هابيل را كشت.

26- قال امام‏المجتبى عليه السلام: اوصيكم بتقوى الله و ادامة التفكر،فان التفكر ابو كل خير و امه. (از هر معصوم چهل حديث، ص‏114)

 شما را به پرهيزكارى و ترس از خدا و ادامه تفكر و انديشه سفارش مى‏كنم ؛ زيرا تفكر و انديشه ‏سرچشمه همه خوبي ها است.

27- قال امام المجتبى‏عليه السلام: غسل اليدين قبل الطعام ينفى ‏الفقر و بعده ينفى الهم. ( از هر معصوم چهل حديث، ص 114)

 شستن دست ها پيش از غذا فقر رامى‏زدايد و بعد از آن اندوه را برطرف مى‏سازد.

28- قال‏عليه السلام: صاحب الناس بمثل ما تحب ان يصاحبوك. 

 ( از هر معصوم چهل حديث، ص 114)

 چنان با مردم رفتار نما كه ‏دوست دارى با تو رفتار كنند.

29- قال‏عليه السلام: لاادب لمن لاعقل له ولا مروة لمن لاهمة له‏ و لاحياء لمن لا دين له. ( از هر معصوم چهل حديث، ص 115)

كسى كه عقل ندارد ادب ندارد، و كسى كه همت ندارد جوانمردى ندارد و كسى كه حيا ندارد دين ندارد.

30- قال امام المجتبى عليه السلام: علم الناس علمك و تعلم علم‏ غيرك. 

(از هر معصوم چهل حديث ، ص 116)

 دانشت را به مردم بياموز، و خود نيز دانش ديگران را فراگير.

31- قال‏عليه السلام: لا غنى اكبر من العقل ولا فقر مثل الجهل ولا وحشة اشد من العجب ولا عيش الذ من حسن الخلق. ( از هر معصوم چهل حديث، ص 116)

: هيچ بى‏نيازى برتر از عقل نيست ‏و هيچ نيازمندى هم مثل نادانى نيست و هيچ وحشتى بدتر از خودپسندى‏ نيست، و هيچ‏ عيشى‏ لذت ‏بخش تر از اخلاق ‏نيكو نيست.

32- قال‏عليه السلام: قيدوا العلم بالكتاب.

: علم را با نوشتن مهار كنيد.

33- قال‏عليه السلام: من بدء بالكلام قبل السلام فلا تجيبوه.

( چهل حديث از هر معصوم، ص 117)

هركس ‏قبل ‏از سلام ‏سخن‏ گفت‏ جوابش‏ را ندهيد.

34- تعلموا العلم فان لم تستطيعوا حفظه فاكتبوه و ضعوه ‏فى بيوتكم. 

 (از هر معصوم چهل‏حديث، ص 118)

دانش را فراگيريد و اگر توان حفظش را نداريد ،بنويسيد و در خانه‏هايتان نگه دارى نماييد .

35- قال‏عليه السلام: الشروع بالمعروف و الاعطاء قبل السؤال من‏ اكبر السؤدد. 

( از هر معصوم چهل حديث، ص 117)

 آغاز نمودن به بذل و بخشش پيش از درخواست و تقاضا، از بزرگ ترين شرافت و بزرگى است.

36- قال‏عليه السلام: من عبد الله، عبد الله له كل شى‏ء. 

( از هر معصوم چهل حديث، ص 118)  

كسى ‏كه خدا را بندگى نمايد، خداوند هم‏ همه چيز را فرمانبردار او گرداند.

37- قال‏عليه السلام: انا الضامن لمن لم يهجس فى قلبه الا الرضا ان يدعوالله فيستجاب له. ( از هر معصوم چهل حديث، ص 118)

 كسى كه در دلش جز خشنودى خدا خطور نكند، چون دعا كند؛ من ضامنم كه دعايش مستجاب گردد.

38- قيل له فما النجدة؟ قال‏عليه السلام: الذب عن الجار و الصبر فى المواطن و الاقدام عند الكريهة. ( تحف‏العقول، ص 227)

از حضرت امام مجتبى‏عليه السلام پرسيده شد نيرومندى چيست؟ 

فرمودند: دفاع از پناهنده، و پايدارى در نبرد، و ايستادگى‏ هنگام ‏سختى.

39- قيل له فما الفقر؟ قال‏عليه السلام: شره النفس الى كل ‏شى‏ء. 

  ( تحف‏العقول، ص 228)

از حضرت‏ پرسيده‏ شد فقر چيست؟ فرمودند: آزمندى به هر چيزى.

40- قيل ‏له:فما الغنى؟ قال‏عليه السلام: رضاالنفس بما قسم ‏لها و ان‏ قل. ( تحف‏العقول، ص 228)

از امام مجتبى معناى فقر پرسيده شد، فرمود:            

خشنود بودن ‏انسان به مقدارى كه خدا روزى او نموده هر چند كم باشد.

  منبع:تبيان



احساساتي كه زود برانگيخته شود!!

۱۴ بازديد

احساساتي كه زود برانگيخته شود!!

 مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل جديدش بود. كودك 4 ساله اش  تكه سنگي را برداشت و  بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت..

While a man was polishing his new car, his 4 yr old son picked up a stone and scratched lines on the side of the car.

 

مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون  آن كه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه مي كند.

 

I n anger, the man took the child's hand and hit it many times notrealizing he was using a wrench.

 

در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان چهار انگشت دست پسر قطع شد.

 

وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد از او پرسيد: "پدر! كي انگشت هاي من در خواهند آمد؟!" !

 

When the child saw his father with painful eyes he asked, 'Dad when will my fingers grow back?'   

 

آن مرد آنقدر مغموم بود كه  نتوانست هيچ بگويد، به سمت اتوبيل برگشت وچندين باربا لگدبه آن زد!

The man was so hurt and speechless; he went back to his car and kicked it a lot of times.

حيران و سرگردان از عمل خويش روبه روي اتومبيل نشسته بود و به خطوطي كه پسرش روي آن انداخته بود  نگاه مي كرد . او نوشته بود: " دوستت دارم پدر!"

Devastated by his own actions, sitting in front of that car he looked at the scratches; the child had written 'LOVE YOU DAD

 

روز بعد آن مرد خودكشي كرد!!  

(منبع:http://nokhod-khoroon.blogfa.com/)


 



بيست نكته ناب از آنتوني رابينز

۱۲ بازديد

     بيست نكته ناب از آنتوني رابينز

۱- به مردم بيش از آنچه انتظار دارند، بدهيد و اين كار را با شادماني انجام دهيد.
2- با مرد يا زني ازدواج كنيد كه عاشق صحبت كردن با او هستيد. براي اين كه وقتي پيرتر مي شويد ، مهارت هاي مكالمه اي مثل ديگر مهارت ها خيلي مهم مي شوند.
3-همه  آنچه را كه مي شنويد، باور نكنيد، همه  آنچه را كه داريد، خرج نكنيد و يا همان قدر كه مي خواهيد ،نخوابيد.
4-وقتي مي گوييد: "دوستت دارم" ، منظورتان همين باشد.
5-وقتي مي گوييد: "متاسفم" ، به چشمان شخص مقابل نگاه كنيد.
6-به عشق در اولين نگاه باور داشته باشيد.
7- هيچ وقت به رؤياهاي كسي نخنديد . مردمي كه رؤيا ندارند، هيچ چيز ندارند.
8- عميقاً و بااحساس عشق بورزيد. ممكن است آسيب ببينيد ، ولي اين تنها راهي است كه به طور كامل زندگي مي كنيد.
9-در اختلافات منصفانه بجنگيد و از كسي هم نام نبريد.
10-مردم را از طريق خويشاوندانشان داوري نكنيد.
11-آرام صحبت كنيد ،ولي سريع فكر كنيد.
12- وقتي كسي از شما سوالي مي پرسد كه نمي خواهيد پاسخ دهيد، لبخندي بزنيد و بگوييد :"چرا مي خواهي اين را بداني؟"
13- به خاطر داشته باشيد كه عشق بزرگ و موفقيت هاي بزرگ مستلزم ريسك هاي بزرگ هستند.
14- وقتي چيزي را از دست مي دهيد ، درس گرفتن از آن را از دست ندهيد.
15- اين سه نكته را به ياد داشته باشيد : احترام به خود ، احترام به ديگران و مسئوليت همه كارهايتان را پذيرفتن.
16-اجازه ندهيد يك اختلاف كوچك ،به دوستي بزرگتان صدمه بزند.
17- وقتي متوجه مي شويد كه كه اشتباهي مرتكب شده ايد ، فوراً براي اصلاح آن اقدام كنيد.
18- وقتي تلفن را بر مي داريد لبخند بزنيد ، كسي كه تلفن كرده آن را در صداي شما مي شنود.
19-زماني را براي تنها بودن اختصاص دهيد.
20-يك دوست واقعي كسي است كه دست شما را بگيرد و قلب شما را لمس كند.

منبع:http://www.tajerian.ir/

عمو سبزي فروش !

۱۱ بازديد

عمو سبزي‌فروش 

 داستان واقعي



داستاني كه در زير نقل مي‌شود، مربوط به دانشجويان ايراني است كه دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» براي تحصيل به آلمان رفته بودند و آقاي «دكتر جلال گنجي» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجي نيشابوري» براي نگارنده نقل كرد:

«ما هشت دانشجوي ايراني بوديم كه در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصيل مي‌كرديم. روزي رئيس دانشگاه به ما اعلام نمود كه همۀ دانشجويان خارجي بايد از مقابل امپراتور آلمان رژه بروند و سرود ملي كشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوريم كه عدۀ‌مان كم است. گفت: اهميت ندارد. از برخي كشورها فقط يك دانشجو در اينجا تحصيل مي‌كند و همان يك نفر، پرچم كشور خود را حمل خواهد كرد، و سرود ملي خود را خواهد خواند.

چاره‌اي نداشتيم. همۀ ايراني‌ها دور هم جمع شديم و گفتيم ما كه سرود ملي نداريم، و اگر هم داريم، ما به‌ياد نداريم. پس چه بايد كرد؟ وقت هم نيست كه از نيشابور و از پدرمان بپرسيم. به راستي عزا گرفته بوديم كه مشكل را چگونه حل كنيم... يكي از دوستان گفت: اين ها كه فارسي نمي‌دانند. چطور است شعر و آهنگي را سر هم بكنيم و بخوانيم و بگوييم همين سرود ملي ما است... كسي نيست كه سرود ملي ما را بداند و اعتراض كند...

اشعار مختلفي كه از سعدي و حافظ مي‌دانستيم، با هم تبادل كرديم. اما اين شعرها آهنگين نبود و نمي‌شد به‌صورت سرود خواند. بالاخره من [دكتر گنجي] گفتم: بچه‌ها، عمو سبزي‌فروش را همه بلديد؟. گفتند: آري. گفتم: هم آهنگين است، و هم ساده و كوتاه. بچه‌ها گفتند: آخر عمو سبزي‌فروش كه سرود نمي‌شود. گفتم: بچه‌ها گوش كنيد! و خودم با صداي بلند و خيلي جدي شروع به خواندن كردم:

  «عمو سبزي‌فروش . . ... بله. سبزي كم‌فروش . . . بله. سبزي خوب داري؟ . . . بله» فرياد شادي از بچه‌ها برخاست و شروع به تمرين نموديم. بيشتر تكيۀ شعر روي كلمۀ «بله» بود كه همه با صداي بم و زير مي‌خوانديم. همۀ شعر را نمي‌دانستيم. با توافق هم‌ديگر، «سرود ملي» به اين‌صورت تدوين شد:
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.
سبزي كم‌فروش! . . . . بله.
سبزي خوب داري؟ . . بله.
خيلي خوب داري؟ . . . بله.
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.
سيب كالك داري؟ . . . بله.
زال‌زالك داري؟ . . . . . بله.
سبزيت باريكه؟ . . . . . بله.
شبهات تاريكه؟ ... . . . . بله.
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.

……………
اين را چند بار تمرين كرديم. روز رژه، با يونيفورم يك‌شكل و يك‌رنگ از مقابل امپراتور آلمان ، «عمو سبزي‌فروش» خوانان رژه رفتيم. پشت سر ما دانشجويان ايرلندي در حركت بودند. از «بله» گفتن ما به هيجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، به‌طوري كه صداي «بله» در استاديوم طنين‌انداز شد و امپراتور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به‌خير گذشت

فصلنامۀ «ره‌ آورد» شمارۀ 35، صفحۀ 286 â€" 287




خدا در نگاه ملاصدرا

۱۴ بازديد
 

ملاصدرا مي گويد:


خداوند بي نهايت است و لامكان و بي زمان
اما به قدر فهم تو كوچك مي شود
و به قدر نياز تو فرود مي آيد
و به قدر آرزوي تو گسترده مي شود
و به قدر ايمان تو كارگشا مي شود
يتيمان را پدر مي شود و مادر
محتاجان برادري را برادر مي شود
عقيمان را طفل مي شود
نااميدان را اميد مي شود
گمگشتگان را راه مي شود
در تاريكي ماندگان را نور مي شود
رزمندگان را شمشير مي شود
پيران را عصا مي شود
محتاجان به عشق را عشق مي شود
خداوند همه چيز مي شود همه كس را...
به شرط اعتقاد
به شرط پاكي دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهيز از معامله با ابليس
بشوييد قلب هايتان را از هر احساس ناروا
و مغزهايتان را از هر انديشه خلاف
و زبان هايتان را از هر گفتار ناپاك
و دست هايتان را از هر آلودگي در بازار
و بپرهيزيد از ناجوانمردي ها، ناراستي ها، نامردمي ها...
چنين كنيد تا ببينيد چگونه
بر سفره شما با كاسه اي خوراك و تكه اي نان مي نشيند
در دكان شما كفه هاي ترازويتان را ميزان مي كند
و در كوچه هاي خلوت شب با شما آواز مي خواند

مگر از زندگي چه مي خواهيد كه در خدايي خدا يافت نمي شود؟؟؟
"آيا خدا براي بنده خويش كافي نيست؟

منبع:http://ismqrn.blogfa.com/



فقير و غني

۱۲ بازديد
 

فقير و غني

يه روز حضرت سليمان از جنگلي مي گذشتند . هيزم شكني را ديدند كه خيلي زحمت مي كشيد وكار مي كرد. به او گفت: آيا مي خواهي ثروتمند شوي ؟پاسخ داد : بله . 

  حضرت سليمان به او يك مرواريد داد. هيزم شكن خوشحال شد .در راه به بركه اي رسيد .خواست آب بخورد. خم شد و مرواريد از جيبش افتاد.و گم شد. او ناراحت شد. فرداي آن روز هم رفت جنگل .باز هم حضرت سليمان او را ديد و ماجرا را براي حضرت سليمان(ع)توضيح داد .آن حضرت باز هم به او مرواريدي دادند . اين دفعه به خانه رفت. زن همسايه در خانه ايشان بود. زن همسايه بعد از اين كه فهميد هيزم شكن چه اورده، رفت و آن را دزديد. مرد ناراحت شد وروز سوم بازهم آن حضرت او را ديدند و مرواريد سوم  را به او دادند. اين دفعه مرواريد را در كف دستش داشت كه كلاغي آمد و آن را ربود .

   در اين موقع به حضرت سليمان از طرف خداوند وحي رسيد كه : 

  اي سليمان تو مي خواستي بنده  ما را غني كني؟ حالا نگاه كن كه من الله چه مي كنم .خلاصه هيزم شكن مي رود درختي را قطع كند. اتفاقا خانه  كلاغ آنجا بود ه . مرواريد مي افتد. هيزم شكن ان را برمي دارد  و به بازار  مي رود تا ماهي بخرد. او ماهي اي را مي خرد. وقتي در خانه شكم آن را مي شكافد مرواريد در آب افتاده خود را در شكم او مي يابد كه ماهي آن را قورت داده بوده.خوشحال مي شود. به زنش مي گويد: دزدها را بيدا كردم . زن همسايه ان را مي شنود و فكر مي كند  راز دزدي اش فاش شده . مي رود و مرواريد را پس مي آورد.

منبع:http://ismqrn.blogfa.com/

http://irupload.ir/images/28wfk2pt3bhxmx9ytzkx.gif