وبلاگ

وبلاگ

آخر قصه

۱۵ بازديد

عصرترنم / آخر قصّه


كهنه صـــــــرّافان دنيا از تصرّف مي خورند
از عدالت مي نويسند، از تخلّف مي خورند

مي نويسم دوستان! معيار خوبي مرده است
دوســــــتان خوب من تنها تأسّف مي خورند!

اين كه طبع شاعران خشكيده باشد عيب كيست؟
ناقــــــــدان از سفرۀ چرب تعـــــــارف مي خورند

عاشقان هم گاه گاهي ناز عرفان مي كشند
عارفــــــــان هم دزدكي نان تصوّف مي خورند

يوسف من! قحطي عشق است، اينان را بهل!
كلفت دين اند و دنيا، از تكلّـــــــف مي خورند

آخــــــــــــر اين قصّه را من جور ديگر ديده ام
گــرگ ها را هم برادرهاي يوسف مي خورند! 

منبع:http://khalijefars.blogsky.com/category/cat-17



زوج خوشبخت / طنز

۱۳ بازديد

زوج خوشبخت

 

روزي يك زوج، بيست و پنجمين سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آن ها در شهر مشهور شده بودند، به خاطر اين كه در طول ۲۵ سال از زندگي مشتركشان حتي كوچك ترين اختلافي با هم نداشتند. در اين مراسم سردبيرهاي روزنامه هاي محلي هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشان و راز خوشبختي آنان را بفهمند.

سردبير مي گويد: آقا ! واقعا باور كردني نيست؟ چنين چيزي چطور ممكن است؟

مرد روزهاي ماه عسل را به ياد مي آورد و مي گويد: بعد از ازدواج براي ماه عسل به شميلا رفتيم. آنجا براي اسب سواري، دو تا اسب مختلف انتخاب كرديم. اسبي كه من انتخاب كرده بودم خوب بود. ولي اسب همسرم به نظرم كمي سركش بود.

سر راهمان اسب ناگهان پريد و همسرم را از زين انداخت. همسرم خودش را جمع و جور كرد و به پشت اسب زد و گفت :"اين بار اولته" بعد از چند دقيقه دوباره همان اتفاق افتاد. اين بار همسرم نگاهي با آرامش به اسب كرد و گفت : " اين بار دومته "‌و بعد سوار اسب شد و راه افتاديم.

وقتي كه اسب براي سومين بار همسرم را انداخت؛ همسرم  خيلي با آرامش تفنگش را از كيف در آورد و با آرامش شليك كرد و آن اسب را كشت. سر همسرم داد كشيدم و گفتم :

  " چكار كردي ؟ رواني! ديوونه شدي؟ حيوان بيچاره را چرا كشتي؟ "

همسرم  نگاهي به من كرد و گفت : " اين بار اولته " !



فكر نان كن كه خربزه آب است

۱۶ بازديد

 فكر نان كن كه خربزه آب است

(ضرب المثل ايراني)


در روزگاران قديم دو دوست بودند كه كارشان خشت مالي بود . از صبح تا شب براي ديگران خشت درست مي كردند و اجرت بخور و نميري مي گرفتند . آن ها هر روز مقدار زيادي خاك را با آب مخلوط مي كردند تا گل درست كنند ، بعد به كمك قالبي چوبي ، از گل آماده شده خشت مي زدند . 

   يك روز ظهر كه هر دو خيلي خسته و گرسنه بودند ، يكي از آن ها گفت : 

  " هرچه كار مي كنيم ، باز هم به جايي نمي رسيم . حتي آن قدر پول نداريم كه غذايي بخريم و بخوريم . پولمان فقط به خريدن نان مي رسد . بهتر است تو بروي كمي نان بخري و بياوري و من هم كمي بيشتر كار كنم تا چند تا خشت بيشتر بزنم . " دوستش با پولي كه داشتند ، رفت تا نان بخرد . به بازار كه رسيد ، ديد يك جا كباب مي فروشند و يك جا آش، دلش از ديدن غذاهاي گوناگون ضعف رفت . اما چه مي توانست بكند ، پولش بسيار كم بود . به سختي توانست جلوي خودش را بگيرد و

به طرف كباب و آش و غذاهاي متنوع ديگر نرود . وقتي كه به سوي نانوايي مي رفت ، از جلوي يك ميوه فروشي گذشت . ميوه فروش چه خربزه هايي داشت! مدت ها بود كه خربزه نخورده بود . ديگر حتي قدرت آن را نداشت كه قدم از قدم بردارد . با خود گفت : 

 كاش كمي بيشتر پول داشتيم و امروز ناهار نان و خربزه مي خورديم . حيف كه نداريم . 

  او تصميم گرفت از خربزه چشم پوشي كند و به طرف نانوايي برود. اما نتوانست. اين بار با خود گفت: اصلا ً چه طور است به جاي نان، خربزه بخرم. خربزه هم بد نيست، آدم را سير مي كند. با اين فكر ، هرچه پول داشت، به ميوه فروش داد و خربزه اي خريد و به محل كار ، برگشت.
در راه در اين فكر بود كه آيا دوستش از او تشكر خواهد كرد؟ فكر مي كرد كار مهمي كرده كه توانسته به جاي نان، خربزه بخرد. وقتي به دوستش رسيد ، او هنوز مشغول كار بود . عرق از سر و صورتش مي ريخت و از حالش معلوم بود كه خيلي گرسنه است . او درحالي كه خربزه را پشت خودش پنهان كرده بود ، به دوستش گفت : " اگر گفتي چي خريده ام؟ "
دوستش گفت : " نان را بياور بخوريم كه خيلي گرسنه ام . مگر با پولي كه داشتيم ، چيزي جز نان هم مي توانستي بخري؟ زود باش . تا من دست هايم را بشويم، سفره را باز كن."
مرد وقتي اين حرف ها را شنيد ، كمي نگران شد و با خود گفت: " نكند خربزه سيرمان نكند. " دوستش كه برگشت ، ديد كه او زانوي غم بغل گرفته و به جاي نان ، خربزه اي دركنار اوست. در همان نگاه اول همه چيز را فهميد . جلوي عصبانيت خودش را گرفت و گفت: 

  " پس خربزه دلت را برد؟ حتما ً انتظار داري با خوردن خربزه بتوانيم تا شب گل لگد كنيم و خشت بزنيم ، نه جان من ، نان قوت ديگري دارد . خربزه هرچقدر هم شيرين باشد ، فقط آب است. "
آن روز دو دوست خشتمال به جاي ناهار ، خربزه خوردند و تا عصر با قار و قور شكم و گرسنگي به كارشان ادامه دادند . از آن پس ، هر وقت بخواهند از اهميت چيزي و درمقابل ،بي اهميت بودن چيز ديگري حرف بزنند ، مي گويند : 

" فكر نان كن كه خربزه آب است . "

منبع:سني نيوز


اي خداوند ! / نيايشي از دكتر شريعتي

۱۲ بازديد

اي خداوند!
به علماي ما مسئوليت
و به عوام ما علم
و به مومنان ما روشنايي
و به روشنفكران ما ايمان
و به متعصبان ما فهم
و به فهميدگان ما تعصب
و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف
و به پيران ما آگاهي
و به جوانان ما اصالت
و به اساتيد ما عقيده
و به دانشجويان ما نيز عقيده
و به خفتگان ما بيداري
و به بيداران ما اراده 

و به مبلغان ما حقيقت
و به دينداران ما دين
و به نويسندگان ما تعهد
و به هنرمندان ما درد
و به شاعران ما شعور
و به محققان ما هدف 

 و به نشستگان ما قيام
و به راكدان ما تكان
و به مردگان ما حيات
و به كوران ما نگاه
و به خاموشان ما فرياد
و به مسلمانان ما قرآن
و به شيعيان ما علي(ع)
و به فرقه هاي ما وحدت
و به حسودان ما شفا
و به خودبينان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب
و به مجاهدان ما صبر
و به مردم ما خودآگاهي
و به همه ملت ما همت، تصميم
و استعداد فداكاري
و شايستگي نجات

و عزت ببخش



ازدواج در نگاه بزرگان

۱۴ بازديد
    ازدواج در نگاه بزرگان 
 
 
سروانتس: براي يك زندگي سعادتمندانه ، مرد بايد «كر» باشد و زن «لال» .

كريستين: ازدواج بيشتر از رفتن به جنگ «شجاعت» مي‌خواهد.

تن: ازدواج عبارت است از سه هفته آشنايي، سه ماه عاشقي ، سه سال جنگ و سي سال تحمل!

بالزاك: عشق ، سپيده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق.

لرد لوچستر: قبل از ازدواج درباره تربيت اطفال شش نظريه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و داراي هيچ نظريه اي نيستم.

بن بيكر: مرداني كه مي كوشند زن ها را درك كنند ، فقط موفق مي شوند با آن ها ازدواج كنند.

سينكالويس: با ازدواج ، مرد روي گذشته‌اش خط مي‌كشد و زن روي آينده‌اش.

سقراط: ازدواج كنيد، به هر وسيله اي كه مي توانيد. زيرا اگر زن خوبي گيرتان آمد ،بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار يك همسر بد شويد، فيلسوف بزرگي مي شويد.

دانشمند لهستاني: قبل از رفتن به جنگ يكي دو بار و پيش از رفتن به خواستگاري سه بار براي خودت دعا كن .

كارول بيكر: مطيع مرد باشيد، تا او شما را بپرستد.

آگاتا كريستي: من تنها با مردي ازدواج مي كنم كه عتيقه شناس باشد، تا هر چه پيرتر شدم، براي او عزيزتر باشم .

شاو: اصل و نسب مرد وقتي مشخص مي شود كه آن ها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پيدا مي كنند.



من باور دارم...

۱۷ بازديد

 

من باور دارم.....

             

من باور دارم ...

 كه دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى اين نيست كه آن‌ها همديگر را دوست ندارند .  

و دعوا نكردن دو نفر با هم نيز به معنى اين نيست كه آن‌ها همديگر را دوست دارند .

 من باور دارم ...

 كه هر چقدر دوستمان خوب و صميمى باشد ،هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما بايد بدين خاطر او را ببخشيم.

 من باور دارم ...

 كه دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترين فاصله‌ها. عشق واقعى نيز همين طور است.

 من باور دارم ...

  كه ما مى‌توانيم در يك لحظه كارى كنيم كه براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.

 من باور دارم ...

 كه زمان زيادى طول مى‌كشد تا من همان آدم بشوم كه مى‌خواهم.

 من باور دارم ...

 كه هميشه بايد كسانى را كه صميمانه دوستشان دارم ، با كلمات و عبارات زيبا و دوستانه ترك گويم؛ زيرا ممكن است آخرين بارى باشد كه آن‌ها را مى‌بينم.

 من باور دارم ...

 كه ما مسئول كارهايى هستيم كه انجام مى‌دهيم، صرف نظر از اين كه چه احساسى داشته باشيم.

  من باور دارم ...

 كه اگر من نگرش و طرز فكرم را كنترل نكنم،او مرا تحت كنترل خود درخواهد آورد.

 من باور دارم ...

 كه قهرمان كسى است كه كارى را كه بايد انجام گيرد ، در زمانى كه بايد انجام گيرد، انجام مى‌دهد، صرف نظر از پيامدهاى آن.

 من باور دارم ...

 كه گاهى كسانى كه انتظار داريم در مواقع پريشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به كمك ما مى‌آيند و ما را نجات مى‌دهند.

 من باور دارم ...

 كه گاهى هنگامى كه عصبانى هستم حق دارم كه عصبانى باشم؛ امّا اين به من اين حق را نمى‌دهد كه ظالم و بي رحم باشم.

 من باور دارم ...

 كه بلوغ بيشتر به انواع تجربياتى كه داشته‌ايم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ايم بستگى دارد تا به اين كه چند بار جشن تولد گرفته‌ايم.

 من باور دارم ...

 كه هميشه كافى نيست كه توسط ديگران بخشيده شويم، گاهى بايد ياد بگيريم كه خودمان هم خودمان را ببخشيم.

 من باور دارم ...

 كه صرف نظر از اين كه چقدر دلمان شكسته باشد، دنيا به خاطر غم و غصه ما از حركت باز نخواهد ايستاد.

 من باور دارم ...

 كه زمينه‌ها و شرايط خانوادگى و اجتماعى برآنچه كه هستم تاثيرگذار بوده‌اند؛ امّا من خودم مسئول آنچه كه خواهم شد، هستم.

 من باور دارم ...

 كه نبايد خيلى براى كشف يك راز كند و كاو كنم، زيرا ممكن است براى هميشه زندگى مرا تغيير دهد.

 من باور دارم ...

 كه دو نفر ممكن است دقيقاً به يك چيز نگاه كنند و دو چيز كاملاً متفاوت را ببينند.

  من باور دارم... 

كه زندگى ما ممكن است ظرف تنها چند ساعت توسط كسانى كه حتى آن‌ها را نمى‌شناسيم، تغيير يابد.

 من باور دارم ...

 كه گواهى‌نامه‌ها و تقديرنامه‌هايى كه بر روى ديوار نصب شده‌اند، براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.

 من باور دارم ...

 كه كسانى كه بيشتر از همه دوستشان دارم ،خيلى زود از دستم گرفته خواهند شد.

 من باور دارم ...

 «شادترين مردم لزوماً كسى كه بهترين چيزها را دارد ،نيست

 بلكه كسى است كه از چيزهايى كه دارد ،بهترين استفاده را مى‌كند.»

 و من باور دارم ...

 منبع:http://www.koraknejirom2.blogfa.com/



روش هاي موفقيت

۱۳ بازديد
اين متن براي موفقيت شما تهيه شده است
 
اين متن توسط مؤسسه  آنتوني رابينز براي موفقيت شما تهيه شده است و تا به حال ده بار در سرتاسر جهان توزيع گرديده است و بدون شك يكي از بهترين متون موفقيتي است كه دريافت مي كنيد.

 ۱ - به مردم بيش از آنچه انتظار دارند ،بدهيد و اين كار را با شادماني انجام دهيد.

 ۲ - با مرد يا زني ازدواج كنيد كه عاشق صحبت كردن با او هستيد. براي اين كه وقتي پيرتر مي شويد، مهارت هاي مكالمه اي مثل ديگر مهارت ها خيلي مهم مي شوند.

 ۳ - همه  آنچه را كه مي شنويد، باور نكنيد، همه  آنچه را كه داريد، خرج نكنيد و يا همان قدر كه مي خواهيد، نخوابيد.

 ۴ - وقتي مي گوييد: دوستت دارم. منظورتان همين باشد.
 ۵ - وقتي مي گوييد :متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه كنيد.
 ۶ - به عشق در اولين نگاه باور داشته باشيد .
 ۷ - هيچ وقت به رؤياهاي كسي نخنديد.
 ۸ - مردمي كه رؤيا ندارند، هيچ چيز ندارند.
 ۹ - عميقاً و با احساس عشق بورزيد.
 ۱۰- ممكن است آسيب ببينيد، ولي اين تنها راهي است كه به طور كامل زندگي مي كنيد.
 ۱۱ - در اختلافات منصفانه بجنگيد و از كسي هم نام نبريد.
 ۱۲ - مردم را از طريق خويشاوندانشان داوري نكنيد.
 ۱۳ - آرام صحبت كنيد، ولي سريع فكر كنيد.
 ۱۴ - وقتي كسي از شما سوالي مي پرسد كه نمي خواهيد پاسخ دهيد، لبخندي بزنيد و بگوييد :چرا مي خواهي اين را بداني؟
 ۱۵ - به خاطر داشته باشيد كه عشق بزرگ و موفقيت هاي بزرگ مستلزم ريسك هاي بزرگ هستند.
 ۱۶ - وقتي كسي عطسه مي كند، به او بگوييد :عافيت باشد .
 ۱۷ - وقتي چيزي را از دست مي دهيد، درس گرفتن از آن را از دست ندهيد.
 ۱۸ - اين سه نكته را به ياد داشته باشيد: احترام به خود، احترام به ديگران و مسئوليت همه كارهايتان را پذيرفتن.
 ۱۹ - اجازه ندهيد يك اختلاف كوچك به دوستي بزرگتان صدمه بزند.
 ۲۰ - وقتي متوجه مي شويد كه اشتباهي مرتكب شده ايد، فوراً براي اصلاح آن اقدام كنيد.
 ۲۱ - وقتي تلفن را بر مي داريد، لبخند بزنيد، كسي كه تلفن كرده آن را در صداي شما مي شنود.
 ۲۲ - زماني را براي تنها بودن اختصاص دهيد.
 ۲۳ - يك دوست واقعي كسي است كه دست شما را بگيرد و قلب شما را لمس كند.
  منبع"http://mkia.blogfa.com/


دوري از زندگي خيالي / حكايتي از مثنوي معنوي

۱۵ بازديد
دوري از زندگي خيالي  (حكايتي ازمثنوي معنو ي)
 
مرد غريبي در جست و جوي خانه اي بود تا در آن سكونت كند.

 دوستش او را به خانه  خرابي برد و به او گفت : 

 اگر اين خانه سقف مي داشت و اگر اتاق ديگري در كنارش بود و اگر وسيع و جادار بود ،تو و خانواده ات در همسايگي ما ، در اين خانه سكونت مي كرديد و براي مهمان نيز جا وجود داشت.

 غريب گفت :

  با« اگر» كار درست نمي شود. بله ، همسايگي با ياران مايه  سعادت است .

                ولي با« اگر»، « اي كاش» و« شايد»، براي  انسان خانه درست نمي شود.

  

گفت : آري پهلوي ياران به است                                ليك اي جان!در اگر نتوان نشست

اين همه عالم طلبكار خوش اند                                      وز خوشي تزوير اندر آتش اند.

  يعني هرگاه خواهان زندگي خوش هستي ،با خوشي (خيال و اگر ،كاش)جز آتش محروميت

 نصيبت نمي شود.

 زندگي خود را با درك واقعيات هماهنگ كن و اگر نور الهي بر قلبت تابيد،آن را با گمان و ترديد

 مخلوط نكن.

 پرتوي برقلب زذ، خالص ببين                                   بي محك زر را محك از ظن گزين



من انسانم ! شعري از غاده السمان

۱۵ بازديد

 

  من انسانم ! (شعري از غاده السمان - شاعر سوري)

 

 اگر به خانه‌ من آمدي

برايم مداد بياور ،مداد سياه

 مي‌خواهم روي چهره‌ام خط بكشم

 تا به جرم زيبايي در قفس نيفتم

 يك ضربدر هم روي قلبم تا به هوس هم نيفتم!

 يك مداد پاك كن بده براي محو لب‌ها

 نمي‌خواهم كسي به هواي سرخيشان، سياهم كند!

 يك بيلچه، تا تمام غرايز زنانه را از ريشه درآورم

 شخم بزنم وجودم را ... بدون اين‌ها راحت‌تر به بهشت مي‌روم گويا!

 يك تيغ بده، موهايم را از ته بتراشم، سرم هوايي بخورد

 و بي‌واسطه روسري كمي بينديشم!

 نخ و سوزن هم بده، براي زبانم

 مي‌خواهم ... بدوزمش به سق

 ... اين گونه فريادم بي صداتر است!

 قيچي يادت نرود،

 مي‌خواهم هر روز انديشه‌ هايم را سانسور كنم!

 پودر رختشويي هم لازم دارم

 براي شست وشوي مغزي!

 مغزم را كه شستم، پهن كنم روي بند

 تا آرمان‌هايم را باد با خود ببرد به آنجايي كه عرب ني انداخت.

 مي‌داني كه؟ بايد واقع‌بين بود !

 صداخفه ‌كن هم اگر گير آوردي ، بگير!

 مي‌خواهم وقتي به جرم عشق و انتخاب،

 برچسب فاحشه مي‌زنندم

 بغضم را در گلو خفه كنم!

 يك كپي از هويتم را هم مي‌خواهم

 براي وقتي كه خواهران و برادران ديني به قصد ارشاد،

 فحش و تحقير تقديمم مي‌كنند،

 به ياد بياورم كه كيستم!

 ترا به خدا ... اگر جايي ديدي حقي مي‌فروختند

 برايم بخر ... تا در غذا بريزم

 ترجيح مي‌دهم خودم قبل از ديگران حقم را بخورم !

 سر آخر اگر پولي برايت ماند

 برايم يك پلاكارد بخر به شكل گردنبند،

 بياويزم به گردنم ... و رويش با حروف درشت بنويسم:

 من يك انسانم !!

 من هنوز يك انسانم

 من هر روز يك انسانم!



از زندگي لذت ببريم!!

۱۶ بازديد

از زندگي لذت ببريم!!

روزي دخو در گوشه بازار نشسته بود و به بدن خون خود جوالدوزي فرو مي كرد و داد وفغان مي نمود!!!

رندي پرسيد :

چه مي كني ؟ اين چه عذابي است به خود مي دهي؟!

دخو گفت : آخر وقتي جوالدوز را به خود نمي زنم خيلي كيف مي كنم و لذت مي برم!

اميدوارم همه از زندگي لذت ببريم!!!!!!!!!!!!!!! 

 

     هر رنج و الم كه هست انگار كه نيست

    هر غصه و غم كه هست انگار كه نيست

  خوبي و خوشي كه نيست انگار كه هست

 تبعيض و ستم كه هســــت انگار كه نيست

   (شعر از شفيعي مطهر)

**********************************

تحليل آماري جنگ8 ساله در لينك زير:

http://modara.blogfa.com/