درس هايي از مكتب امام ياقر(ع)
امروز سالروز شهادت جانسوز امام محمد باقر (ع) پنجمين ستاره درخشان آسمان امامت است. ضمن عرض تسليت ، با سبويي از تشنگي و نياز و سبدي از نياز به خرمن انبوه حكمت و معرفت ايشان روي مي آوريم ؛ تا از اين خرمن، خوشه اي و از اين مكتب توشه اي برگيريم.
امام محمد باقر(ع) و تلاش اقتصادي
تلاش براي سامان دادن به امور اقتصادي، افزون بر آن كه به عزتمندي و سربلندي شخص ميانجامد، شرط اصلي شكوفايي اقتصادي است. از اين رهگذر، همه اهلبيت(ع) به كار و تلاش، بسيار اهميت ميدادند، به گونهاي كه خود در زمين و مزرعه خويش يا به صورتهاي ديگر، به كار ميپرداختند.
شخصي به نام محمد بن منكدر ميگويد:
روزي در هوايي گرم، اطراف مدينه، ابوجعفر محمد بن علي(ع) (امام محمدباقر(ع)) را ديدم. وي براي كار كردن از مدينه بيرون آمده بود. با خود گفتم:
سبحان الله! بزرگي از بزرگان قريش در چنين هواي گرمي و با چنين حالي در طلب دنياست! بايد نزد وي بروم و او را موعظه كنم.
پس به او نزديك شدم و سلام كردم. وي درحاليكه عرق ميريخت، پاسخ سلامم را داد. پس به او گفتم:
آيا بزرگي از بزرگان قريش در چنين هوا و شرايط دشواري به دنبال دنياست؟ اگر در چنين حالي اجل تو فرا برسد، چه خواهي كرد؟ او در پاسخ گفت:
«اگر در چنين حالتي مرگم فرا برسد، در شرايطي فرا رسيده است كه من در حال اطاعت از خداوند هستم؛ چرا كه بر اثر اين كار و كوشش، خود و خانواده خود را از تو و مردم بينياز ميسازم. من از آن ميترسم كه مرگم در حالي فرا برسد كه به نافرماني خدا مشغول باشم.
محمد بن منكدر با شنيدن چنين پاسخي عرض كرد:
خدا تو را از رحمت خويش برخوردار سازد! راست گفتي. من ميخواستم تو را موعظه كنم، اما تو مرا موعظه كردي».
در اينجا چند نكته درس آموز محل تامل است:
اولا - رفتار پيشوايان معصوم به گونه اي بوده كه هر شهروند به خود اجازه مي داده تا بي پرده و بي پروا و حتي رو در رو از ايشان انتقاد كند. امام در برابر انتقاد، نه روي درهم مي كشد و نه بر او خشم مي گيرد؛ بلكه كاملا منطقي و مستدل به او پاسخ مي دهد و درباره رفتار به ظاهر پرسش برانگيز خود نوضيح مي دهد.
ثانيا - زندگي و رفتار پيشوايان شيغه كاملا مردمي و ساده بوده است.
ثالثا - امام باقر (ع) چون ديگر ائمه با كار و كوشش خود امور معيشتي خود را تامين مي كرده اند و سربار جامعه نبوده اند.
بيزاري امام محمد باقر(ع) از بيكاري، تنبلي و وانهادن كسب و كار
به همان اندازه كه امام محمدباقر(ع) به كسب و كار توصيه و تشويق ميكرد، از بيكاري و تنبلي و رها كردن كار، نهي و نكوهش ميكرد؛ زيرا بيكاري، افزون بر آن كه زمينهساز بروز لغزشها و ناهنجاريهاست و عزت نفس و شخصيت را از آدمي ميستاند، مانع اصلي بهبودي و شكوفايي اقتصادي است. امام محمد باقر(ع) دراينباره در حديثي دلنشين ميفرمايد:
«من بيزارم از كسي كه بهانهتراشي ميكند و سراغ كسب و كار نميرود. و در خانه بر پشت دراز ميكشد و ميگويد: خدايا!به من روزي عطا كن! و سرازير شدن در اطراف كره زمين براي كسب و كار و درخواست از فضل خدا را وا مينهد، درحاليكه مورچه از خانهاش به طلب روزي بيرون ميرود و روزياش را با تلاش به دست ميآورد».
همچنين آن حضرت فرمود:
«از كسي كه در كار دنياي خود تنبل باشد، نفرت دارم. كسي كه در كار دنياي خويش تنبل باشد، در كار آخرتش تنبلتر خواهد بود.» آن حضرت در حديثي ديگر ميفرمايد:
«خداي عزوجل در آن هنگام كه آدم را از بهشت به زمين فرود آورد، به او فرمان داد تا به دست خود زراعت كند و پس از محروم ماندن از نعمتهاي بهشت از دسترنج خود بخورد».
امام باقر(ع) همچنين فرمود:
«الكَسلُ يَضُرُّ بِالدِّينِ وَ الدُّنْيا؛ تنبلي به دين و دنيا آسيب ميرساند».
آن حضرت در حديثي، يكي از گروههايي را كه منفور پروردگار هستند آدمهاي تنبل و بيكار معرفي ميكند و دراينباره ميفرمايد:
قَالَ مُوسي(ع): يا رَبِّ اَيُّ عِبادكِ اَبْغَضُ اِلَيْكَ؟ قَال جِيفَة بِاللَّيلِ بَطّالٌ بِالنَّهارِ.
موسي(ع) گفت: پروردگارا! كداميك از بندگانت نزد تو منفورترند؟ خداوند فرمود:
«آن كس كه شب چون مردار است و روز بيكار».
سخناني كوتاه از امام محمدباقر(ع)
«از تنبلي و بيحوصلگي بپرهيز؛ چرا كه اين دو كليد هر بدي هستند. كسي كه تنبلي كند، حقي را به انجام نرساند و آن كس كه بيحوصلگي كند، بر حق نتواند شكيبا باشد».
«بينيازي و عزت، در قلب مؤمن در حركت ميباشند. آنگاه كه به مكان توكل رسيدند، همانجا وطن اختيار كردند».
«هر چيزي آفتي دارد و آفت علم، فراموشي است».
«عالمي كه مردم از علم او سود ببرند، از هزار عابد بالاتر است».
«مرگ يك عالم براي شيطان، محبوبتر است تا مرگ هفتاد عابد».
«شديدترين و سختترين اعمال سه چيز است:
1. ياد خدا در همه حال؛ 2. انصاف به خرج دادن؛ 3. مواسات مالي با برادران ديني».
«شيعه [واقعي] ما كسي است كه از خداوند اطاعت كند».
«از خصـومـت و دشمنـي بپـرهيـزيـد؛ چـرا كـه قلـب را فـاسـد مـيكنـد و موجب نفاق ميشود».
«من برادري [ديني] داشتم كه در برابر ديدگانم بزرگ بود؛ چرا كه دنيا در برابر ديدگان او كوچك بود».
«تنبلي، به دين و دنياي انسان زيان ميرساند».
«از امروز و فردا كردن در انجام كارها بپرهيزيد كه «امروز و فردا كردن» دريايي است كه مردمان در آن غرق و نابود ميشوند».
«آميختگي هيچ چيز با چيز ديگر، نيكوتر از آميختگي حلم با علم نيست».
«تمامي كمال، در دانشاندوزي در دين و بردباري بر ناگواري و اندازه نگاه داشتن در مخارج زندگي است».
«صلاح زندگي و عيش؛ همانند ظرفي است كه دو سوم آن زيركي است و يك سوم آن تغافل است».
«سه چيز از مكارم دنيا و آخرت است: يكي آن كه عفو كني از كسي كه بر تو ستم كرده و ديگر آن كه بپيوندي با كسي كه از تو بريد، سوم آن كه با كسي كه از روي ناداني رفتاري ناشايست با تو داشته است، بردباري به خرج دهي».
«به خدا سوگند كه انسان متكبر، با خدا به ستيزه برخاسته است».
«در هر گونه قضا و قدري بر مؤمن، خير او نهفته است».
«بندهاي عالِم راستين نخواهد بود، مگر آن كه نسبت به فرا دست خود حسد نورزد و فرو دست خود را خوار نشمارد».
«مهر قلبي برادرت نسبت به خود را با ارزيابي مهر قلبي خود به برادرت بشناس».
«هركه در درون خويش واعظي نداشته باشد، پند واعظ بيروني در او تأثيرگذار نخواهد بود».
«چهار چيز از گنجهاي بِرّ و نيكويي است: كتمان حاجت، كتمان صدقه، كتمان درد و كتمان مصيبت».
«تواضع، آن است كه به نشستن در جايي پايينتر از شأن خويش راضي باشي و به هركسي كه ميرسي، سلام كني و مجادله را ترك كني، اگرچه حق با تو باشد».
«كسي كه راستگفتار است، پاكگفتار شود و كسي كه نيكنيت است، روزياش افزون گردد و آن كس كه با خانوادهاش خوشرفتار است، عمرش فزوني يابد».
«مـرد را در گـول زدن خـويـش هميـن كافـي اسـت كه عيب ديگران را ببيند و عيب خود را نبيند؛ يـا اين كـه ديگـران را بـر چيـزي خـرده گيـرد كـه خـود تـوان رهـايـي از آن عيـب را نـدارد».
«مؤمن، برادر مؤمن است. به او دشنام نميدهد، از او [چيزي را] مضايقه نميكند و به او گمان بد نميبرد».
«خداوند دشنامدهنده بيحيا را دشمن دارد».
«خداوند ميفرمايد: اي فرزند آدم! از آنچه بر تو حرام كردم، دوري گزين تا پارساترين مردم باشي».
«برترين عبادت، پاكدامني و پاكداري شكم است».
«چهره شاداب و خوشرويي، مهرآور و نزديككننده به خداست و چهره گرفته و بدرويي، دشمنيآور و دوركننده از خداست».
«حيا و ايمان، در يك ريسمان پيوسته گشتهاند؛ چون يكي از آن دو برود، ديگري نيز به دنبالش ميرود».
«گونهاي از غيبت، آن است كه درباره برادرت سخنيگويي كه خداي آن را پوشيده داشته است».
«بهراستي كه افسوس خورندهترين مردم در رستاخيز، بندهاي است كه عدالت را توصيف كند و آنگاه خود در حق ديگري برخلاف عدالت رفتار كند».
«ارتباط با خويشاوندان، كردارها را پاكيزه دارد و دارايي را افزون كند و گرفتاري را دور سازد و حساب [روز جزا] را آسان نمايد و مرگ را عقب اندازد».
«بـا مـردم بـه نيكـوتـريـن سخنـي كـه دوسـت داريـد آنـان بـه شمـا بگـوينـد، سخـن بگـوييـد».